من وسرنوشت.....

دلتنگی های من....

دوباره صبح،دوباره شروع یک روز و دوباره آغاز یک تکرار،تکراری آزار دهنده،تکراری همراه با دوباره های بی مفهوم،تکراری که هیچگاه رنگ تولد یک انتظار را نخواهد گرفت.

دلم پوسید،ترنم آوایم خشکیدو پر پروازم شکست از این کنج قفس نشستن،

"بلبلان را شاخ درخت و پر پرواز وصوت هزار خوش است"

که می گوید که پرنده در قفس زیباست ؟! زیبایی اش را گرفتند،پر پروازش را شکستند وجرأت خواندنش را ربودند و بی رحمانه اورا به کنج قفسی انداختند،با این همه پلیدی آیا جایی برای زیبایی هست ؟ احساسش را چه می کنند؟

چه واقعیت زشتی که تمام دنیاپلیدی ها را می ستایند؛گرفتنهاوشکستنها  وربودنهارا ارج می نهندو احساسها را بی رحمانه نابود می کنند.

اما زندگی پر است از این بی عدالتی های درد آور،نمی دانم تاکی بایددر زیرسلطه این بی عدالتی ها سوخت و در حسرت عادلانه رفتار کردن ساخت.

نمی دانم تا کی باید به جرم صوتی خوش داشتن در کنج قفس بود.کاش می شد میله ها راشکست،حصارها را پاره کردو آواز سرداد؛کاش می شد آشنایی پیدا کرد و برایش عقده دل باز کرد،کاش می شد......

ولی افسوس،افسوس که هیچ گاه شاخ کاش هامان به ثمر نخواهد نشست و همیشه افسوس ها پر بارترند!

افسوس!..........



نظرات شما عزیزان:

دوست
ساعت22:45---28 مهر 1391
عالی بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:43 توسط مینا| |


Power By: LoxBlog.Com